علامه شعراني تعليقات فراواني بر كتب دين نظير تفسير ابوالفتوح و منهج الصادقين نوشته است. در لابهلاي تعليقات نظريات نادري درزمينه جمع ونگارش قرآن و نظم وترتيب آيات و سورههاي آن اظهار كرده است. حاصل نظريات او اين است كه نزول دفعي قرآن بر فرشته وحي ونزول تدريجي آن بر قلب پيامبر اسلام بوده است و آن حضرت چنان قرآن را در حافظه داشت كه هيچگاه فراموش نميكرد يا درخواندنش به اشتباه نميافتاد. جمع آيات درسوره به دستور آن حضرت بود؛ اما جمع سورهها درمصحف به اجتهاد صحابه صورت گرفته است و در اين خصوص نهي شرعي يا عقلي وجود نداشته است.
مسأله جمع وتدوين قرآن كريم و چگونگي تنظيم و ترتيب آيات و سورههاي آن، از جمله مهمترين موضوعات و مسائلي است كه اذهان مفسران پرشمار اين كتاب آسماني و دانشمندان علاقهمند به علوم قرآني را به خود معطوف داشته است. نبايد تصور شود همه مسائل مربوط به سرگذشت قرآن و جمع و نگارش آن، به دور از هرگونه ابهام و پيچيدگي است.
حق اين است كه اگر چه بسياري از مباحث مربوط به تاريخ قرآن و سرگذشت اين آخرين صحيفه آسماني در ميان تفاسير شيعه وسني و احاديث فريقين به وضوح و روشني آمده است، با اين همه، پارهاي از مطالب، همچنان پيچيده و مبهم باقي مانده است؛ به گونهاي كه در برخي از موارد، اظهار نظر قطعي را براي قرآنپژوهان دشوار ميسازد.
دليل بارز اين مدعا را ميتوان در اختلاف نظرهايي كه درباره موضوع جمع و تأليف قرآن، در زمان حيات پيامبر و يا بعد از رحلت پيامبر و يا بعد از رحلت آن حضرت بيان شده است، به روشني مشاهده كرد، ترديدي نيست كه هر يك از دو گروه موافق و مخالف، بر اساس ادله و شواهدي اظهار نظر ميكنند كه براي طرف مقابل قابل پذيرش نيست. يا در معرض نقد و ايراد قرار دارد. اگر همه مطالب مربوط به اين بحث آن چنان روشن بود، چنين اختلاف نظرهاي فاحشي د راين زمنه پديد نميآمد. بيترديد، نقش اختلافات فرقهاي و تعصبات مذهبي را نبايد در ايجاد اين گونه اختلاف نظرها ناديده يا دستكم گرفت؛ اما عليرغم اين مسائل، دشواري و پيچيدگي متون و منابع موجود دخيل در اين بحث را هم نبايد از نظر دور داشت. بنابراين در مسائل مربوط به تاريخ قرآن و سرگذشت اين آخرين كتاب آسماني، در حد امكان بايد از سطحينگري به دور بود و با تكيه بر تحقيقات ريشهدار و تا حدودي محتاطانه به اظهار نظر پرداخت[1].
درباره تاريخ قرآن، اين نكته قابل تذكر است كه اگر چه كليه مطالب مربوط به اين بحث در كتابهاي حديثي و تفسيري شيعه و سني موجود است؛ اما به كارگيري چنين اصطلاحي در زمينه سرگذشت قرآن، ظاهراً نخستين بار توسط غربيها انجام گرفته است و كتاب ” تاريخ قرآن“ تئودور نولدكه(1931-1836م) مستشرق آلماني را اولين اثر در اين علم بايد به شمار آورد[2].
مستشرقان پس از آنكه در تاريخ تورات و انجيل به تحقيق و مطالعه پرداختند تا صحت و سقم ادعاي يهود و نصاري را در آسماني بودن اين دو كتاب محرف موجود به دست آوردند؛ به مطالعه سرگذشت قرآن علاقه نشان دادند تا انتساب قرآن را به وحي الهي مورد بررسي قرار دهند. غافل از آنكه ميان سرگذشت قرآن با تورات و انجيل موجود، فاصله از زمين تا آسمان است و اساساً به هيچ وجه نميتوان اين سه كتاب را درعرض هم قرار داد. آنچه هم اكنون به نام تورات يا انجيل در بين يهوديان و مسيحيان موجود است، به گواهي متن خودِ اين كتابها وشهادت علما و دانشمندان، هرگز آن چيزي نيستكه برحضرت موسي و عيسي نازل شده است. حال آنكه سرگذشت قرآن، از اولين آيه تا آخرين آيهاي كه فرود آمد، آن چنان واضح و روشن است كه جاي كمترين ابهام يا ايرادي باقي نميماند.
البته ـ همان گونه كه اشاره شد ـ در زمينه جمع قرآن در دوره حيات پيامبر يا اندكي پس از رحلت آن حضرت در بين دانشمندان علوم قرآني پارهاي اختلاف نظر مشاهده ميشود كه اين مسأله يا مواردي شبيه به آن به اصالت قرآن خللي وارد نميسازد.
به هر صورت، اصطلاح”تاريخ قرآن“ اولين بار به وسيله غربيها به كاررفته است و به تدريج در بين مسلامانان رواج يافت و ابوعبدالله زنجاني هم در بين شيعهها اولين دانشمندي است كه كتاب مستقلي در اين علم با عنوان ”تاريخ القرآن“ به زبان عربي تأليف كرد[3].
تاريه قرآن بخشي از علوم قرآني است كه در آن مباحثي نظير كيفيت جمع و نگارش قرآن، چگونگي شناخت و ترتيب و نظم آيات و سورهها، مصاحف مختلف قرآن و زمان يكي كردن آن، خط قرآن و اعجام و نقطه گذاري آن و دهها مطلب مشابه ديگر مورد بحث و بررسي قرار ميگيرد.
يكي از دانشمنداني كه به اين مسأله توجه داشته و پارهاي از مباحث مربوط به سرگذشت قرآن را مورد رسيدگي قرار داده است، علامه بزرگوار مرحوم ميرزا ابوالحسن شعراني(1393ـ1320هـ) معروف به علامه شعراني است. وي عالمي جامع و حكيمي كامل بود كه در بسياري از علوم منقول و معقول چيرهدست و صاحبرأي و نظر بود. وي اديب، فقيه، اصولي، متكلم، مفسر، محدث، مورخ، منجم و شاعر بود و در بسياري از اين زمينهها مكتوبات ذيقيمتي از خود به يادگار گذاشت. البته بيشترنوشتههاي ايشان به صورت حواشي و تعليقات و شروح است كه بر پارهاي از كتابهاي مهم تفسيري و حديثي بر جاي مانده است و ظاهراً كمتر تمايلي به نگارش تأليفات مستقلي داشتهاند؛ اما در همين تعليقات فراوان ـ كه در صورت گردآوري، خود چندين مجلد كتاب خواهد شد¹ ـ نكات حائز اهميت و اظهار نظرهاي بديع و جالبي مشاهده ميشود كه حاكي از اطلاعات ژرف و عميق او از علوم مختلف، و روشنبيني و زمانشناسي ايشان است. خود در مقدمه ترجمه و شرح”تبصرة المتعلمين“ علامه حلي درباره خويش ميفرمايد:” اما بعد چنين گويد: ابوالحسن بن محمد المدعو بالشعراني، عفي عنه،كه مدتي از عمر خويش در فنون علوم ديني از معقول و منقول مصروف ميگرديد و هنگام مطالعه كتب از تفاسير و احاديث، و اصول و فروع، نكاتي لطيف به خاطر ميرسيد و در وقت ثبت ضبط گرديد، مانند مجمع البيان و ارشاد القلوب و صحيفه سجاديه و تفسير شيخابوالفتوح رازي و منهج الصادقين و كتاب كافي و وافي و بعض مجلدات وسائل و لغات القرآن و غير آن“[4]. اين تعيقاتي كه ايشان به عنوان” نكاتي لطيف“ از آن ياد كردهاند، در پارهاي موارد واقعاً بكر و بديع و در نوع خود اگر بينظير نباشد، به طور قطع كم نظير است. به خصوص كه اگر به جو وفضايي كه اين سخنان مطرح شده است، موضوع جمع و نگارش قرآن و نظم و ترتيب آيات و سورهها است كه ذيلاً به بررسي اجمالي آن ميپردازيم.
از جمله مسائلي كه در تاريخ قرآن پيوسته مورد توجه است، نزول تدريجي آن است. در اينكه چرا كتب آسماني پيشين نظير تورات و انجيل به يك باره نازل گرديد و قرآن به تدريج بر پيامبر فرود آمد دلايلي ذكر شده است[5] كه تنها به اين نكته بسنده ميكنيم كه علامه شعراني در ذيل آيه 185 سوره بقره« شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن» مينويسد: ” قرآن كلام خدا است و دلالت بر معاني مخصوص دارد و آنكه در بيتالعزه، قرآن بر وي فرود آمد، البته موجود عاقلي است كه مدر ك معنا و الفاظ قرآن، يعني فرشتهاي است در آسمان دنيا و آن آسماني است نزديكتر به عالم محسوس مادي؛ چون آسمانها بسيارند و آنكه از همه نزديكتر به اين جهان است، آسمان دنيا نامند. ملكي در آنجا قرآن را يك جا فرا گرفت و از آن آسمان نَجم نَجم يعني نوبت به نوبت و به تدريج بر پيامبر(ص) نازل ميشد. اما سر اينكه چرا بايد اول به آسمان دنيا آيد و چرا يك سره از لوح محفوظ بر پيامبر(ص) نازل نگشت، بر ما معلوم نيست. شايد پيمودن عوالم متوسط بين عالم جسماني و مجردات ملاء اعلي از لوازم هر وجودي است كه از آن عالم به عالم محسوس آيد و از اين معنا لازم نيايد كه آن فرشته در آسمان دنيا افضل از خاتم انبياء(ص) بُوَد؛ چون انسان كامل خليفه حق است و از هر وجود برتر، و فرشتگان عُمّال اويند در ملكوت“[6] و در جاي ديگر فرمودهاند: ”بايد دانست كه قرآن برخلاف كتابهاي ساير انبياء، با خصوصيات الفاظ نازل شده است؛ بدين معني كه بر ساير انبياء اصل مطلب و معنا نازل ميشد و آنها به هر لفظي كه ميخواستند، از آن تعبير ميكردند؛ اما در مورد قرآن، عين الفاظ بر پيامبر(ص) نازل ميشد، يا صدا را ميشنيد يا صورت الفاظ در قلب مباركش نقش ميبست؛ چنان كه ميفرمايد: نزل به الروحالامين علي قلبك لتكون من المنذرين[شعراء/193و194] و نيز غير قرآن مطالب ديگر نيز بر حضرت پيامبر(ص) القا ميگرديد، و وي از طرف خداوند تعالي مأمور بود كه آنها را جزو قرآن قرار ندهد و آنها احاديث قدسيه يا سُنَن سَنيه نبويه است. قرآن در مدت بيست و سه سال ـ كه مدت نبوت است نازل شد و مشهور آن است كه ابتدا سوره إقراء باسم ربك[علق/1] نازل شد و آخرين آنها معلوم نيست كدام آيه است و از اصحاب پيامبر(ص) روايات مختلفي نقل شده است؛ گويا هر كس آخرين آيهاي را كه از پيامبر(ص) شنيد، آخرين آيه منزل دانسته و آنچه را بعد از آن نازل شده، در نظر نداشته است؛ ولي چون آيه« اليوم اكملت لكم دينكم» كه در سوره مائده[آيه سوم است] و به اتفاق در حجة الوداع يعني دو ماه ونيم قبل از رحلت پيامبر(ص) نازل شده و سوره«اذا جاء نصر الله و الفتح»[نصر/1] دلالت ميكند بر اينكه خدا به پيامبر(ص) خبر رحلت او را ميدهد، بايد سوره مائده و نصر از آخرين سوره باشد و نازل شدن چيزي بعد از آن معلوم نيست و موافق اين قول، احاديثي وارد شده است»[7].
از ديگر موضوعاتي كه مرحوم علامه شعراني در چند مورد به آن اشاره كردند، مسأله حفظ و قرائت پيامبر(ص) است كه به اعتقاد ايشان جز به اعجاز الهي چيز ديگري نيست. وي در ذيل آيه 35 سوره فرقان مرقوم داشتند:« پيامبر اكرم(ص) در حال وحي كه قرآن بر وي نازل ميشد، همه كلمات آن در خاطر مقدسش ثابت ميگشت، همچنان كه در حال صحو آن را لفظ به لفظ براي مردم قرائت ميفرمود و اين از معجزات اوست و تا آخر عمر آن آيات و حروف را مرتب د رخاطر داشت و آن هم معجزه ات و چون پيوسته وحي بر او ميآمد، به ارتباط روح شريف با عالم غيب مؤيد بود»[8] و در ذيل آيات 6و7 همين سوره فرمودند:« سخني كه قرائن بر خلاف آن شهادت دهد، بي جا و ظلم است و اگر خطيب يا شاعري بديههگو، بي تأمل خطبه گويد يا شعري بسازد و بر كسي املا كرده، بار ديگر بخواند همچنان كه با نوشته اول
1.نگارنده بخشهايي از اين كار را انجام داده است و بر اين آرزو است كه با اتمام آن بتواند د رطي سالهاي آتي، مجموع پژوهشهاي ايشان را دركتابهاي مستقلي به جامعه اسلامي عرضه كند.
هيچ اختلاف نداشته باشد، محال است و هرگز نتواند عين عبارت خطبه و شعر اول را تكرار كند و حضرت پيغمبر(ص) بر حسب اقتضاي مقام مانند جنگ بدر و احد، آيات بسيار و متسق قرائت ميفرمود و كتاب وحي مينوشتند و گاه سورههاي بزرگ مانند انعام و مائده بر نويسندگان وجي القا ميفرمود و مينوشتند و باز همان سورهها را قرائت ميفرمود، نه از نوشته؛ چنان كه در نماز آيات، سورههاي بزرگ مانند بقره و انعام را قرائت ميفرمود و هرگز نميتوان گفت اين سورهها را مدتي پيش از قرائت ساخته و پرداخته و حفظ كرده بود؛ چون غالباً مناسب مقام و با شأن نزول است و هيچ يك از اصحاب و زنان و مؤمنان و منافقين نقل نكردند كه پيغمبر(ص) وقتي را براي حفظ كردن و ساختن قرآن معين كرده باشد يا از آنها كه نوشته بودند، در حفظ كمك خواسته[باشد]؛ بلكه چون جبرئيل سورهاي مانند انعام بر پيامبر(ص) قرائت ميفرمود، علاوه بر شنيدن، عبارت همه الفاظ آن مانند نقشي بر لوح ضمير مقدس آن حضرت ثابت ميشد كه وقتي باز ميخواست بخواند، از روي همان نقش ضمير تكرار ميفرمود؛ چنان كه كسي نوشته در پيش داشته باشد و اين معنا براي مردم عادي محال است و آن حضرت همه قرآن را همچنين بي رجوع به نوشته از حفظ داشت»[10].
در زمينه جمع قرآن همواره دو نظر متفاوت وجود داشته است. گروهي متمايل به اين عقيدهاند كه قرآن در زمان حيات پيامبر(ص) و به دست آن حضرت ميان دو جلد قرار گرفت و دستهاي بر اين باورند كه اگر چه حفظ و نگارش قرآن تماماً در زمان پيامبر(ص) انجام گرفت؛ اما پس از رحلت آن حضرت، صحابه قرآن را ميان دو جلد قرار دادند. هر يك از اين دو گروه براي اثبات عقيده خويش دلايلي اقامه كردهاند كه صرف نظر از صحت و سقم اين دلايل بايد بر اين نكته تأكيد ورزيد كه اختلافات فرقهاي و مذهبي هم در اين دستهبندي و جهتگيري بيتأثير نبوده است. اما در اين ميان گره سومي هم پيدا شدند كه چون تا حدودي از تعصب مذهبي به دور بودند و كمتر جانبدارانه اظهار كردند و بيشتر به دلايل مقن و محكم تكيه داشتند، به اين جمعبندي رسيدند كه آنچه دو گروه موافق و مخالف را از هم جدا ساخته است، اگر در فضايي آرام و به دور از جار و جنجال حاشيهاي مورد بررسي قرار گيرد، با هم قابل جمع و سازش است و ميتوان در يك جمعبندي نهايي به نظر سوم ـ كه حق و صواب است ـ رسيد. مرحوم علامه شعراني، از آن جمله دانشمنداني است كه به رأي و نظر سوم گرايش دارد و بر اين عقيده است كه قرآن اگر چه در دوره پيامبر(ص) به طور كامل حفظ گرديد و صدها حافظ قرآن و دهها كاتب وحي مجموع آنچه را كه بر حضرت نازل شده بود، در گنجور خاطر خويش حفظ كرده و در نوشتافزارهايي ثبت نمودند؛ اما به دلايلي، پس از رحلت پيامبر(ص) آن را ميان دو جلد قرار دادند و اين كار نه از عظمت قرآن ميكاهد و نه فضيلت فراواني براي مكتب خلفا محسوب ميشد.
علامه در مقدمه تقسير منهجالصادقين در اين با ره نوشته است:« جمع آيات در سورهها در عهد خود پيغمبر(ص) و به امر و دستور آن حضرت بود و ترتيب آيهها نيز؛ و اينكه فلان سوره بزرگ است و فلان سوره كوچك و در آغاز سورهاي حروف مقطعه است و در سورهاي نيست و در آنكه هست چه حروف است و اسامي سوَر و اينكه هر سوره مَبدُو ببسم الله است جز برائت، همه به امر پيغمبر(ص) بود و هر سوره را به نام و نشان، گروه بيشماري ا زمسلمانان جزيرة العرب نوشته يااز برداشتند و اينكه گويند، اميرالمؤمنين خواست قرآن را جمع كند، مقصود جمع سورههاست در يك مجلد، نه جمع آيات متفرقه وتشكيل دادن سوره؛ و همچنين زيدبن ثابت و ديگران. و گرنه ترتيب و تشكيل سوره در زمان پيغمبر(ص) بود؛ چنانكه در قرآن«فأتوا بسورة من مثله»[بقره/23]،« فأتوا بعشر سور مثله مفتريات»[هود/13] و «سورة انزلناها»[نور/1] و در اخبار دُرَربار رسول اكرم(ص) بسياري نام سورههاي قرآن آمده و فضائل ذكر كرده، مانند سوره يس و سوره البقرة و غيره ذلك»[11].
همچنين در جايي ديگر فرموده است:« قرآن را پس از اينكه بر آن حضرت نازل ميشد، به امر او مينوشتند ـ و اين نويسندگان را كاتب وحي ميگويند ـ و مردم از رويِ آن نسخه ميگرفتند و حفظ ميكردند. درس و تعليم قرآن در زمان پيامبر(ص) مهمترين كارها بود و آن حضرت هر كس را به دعوت قومي ميفرستاد، با قرآن ميفرستاد و امر ميفرمودكه قرآن بر آنها بخواند... چون قرآن در حيات خود آن حضرت در معرض زياد شدن بود؛ زيرا پيوسته وحي نازل ميشد. تمام شدن و جمع آن البته بايد بعد از رحلت آن حضرت صورت پذيرفته باشد. اول كسي كه لزوم آن را دانست و متصدي جمع قرآن شد، حضرت اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب بود؛ چنان كه علماي اهل سنت نيز نقل كردهاند»[12].
شايد صريحتر از اين دو اظهار نظر، گفتار ذيل باشد كه در شرح اصول كافي ملا صالح مازندراني مرقوم داشتهاند:« كتابت قرآن و حديث در مجلدي ميان دو جلد كاري بود كه پس از رسول خدا انجام شد و آن براي حفظ كتاب و سنت واجب بود»[13].
ديدگاه آن مرحوم در اين زمينه دقيقاً همان ديدگاه علامه طباطبائي در تفسير الميزان و مخالف نظر مرحوم خوئي در البيان است. مؤلف الميزان عقيده دارد كه قرآن در زمان پيامبر(ص) علاوه برحفظ، به طور كامل نوشته شده و پس از رحلت آن حضرت ميان دو جلد قرار گرفت؛ در حالي كه مؤلف البيان به شدت در پي اثبات اين نظر است كه علاوه بر حفظ و نگارش قرآن، جمع و تدوين آن ميان دو جلد هم به وسيله پيامبر(ص) انجام گرفت.
مرحوم شعراني كه به طور قطع از هر دو ديدگاه با خبر بود و يا لااقل از نظر مرحوم خويي كه بارها در آثار خويش بدان اشاره كرده، اطلاع داشت[14]، با قاطعيت اظهار ميدارد كه جمع قرآن دريك مصحف، پس از رحلت پيامبر(ص) انجام گرفته است. ايشان كه ظاهراً در اواخر عمر تصميم به نگارش تفسيري بر قرآن داشتند و بخشهايي از آن در شمارههاي مختلف مجلد وقف ميراث جاويدان منتشر شد،به عنوان مقدمات تفسير خود در اين باره ميفرمايند:« در زمان حضرت پيامبر(ص) هر كس مقداري از قرآن يا اتمام آنچه نازل شده بود، داشت. اين آيات در كتابي يك جا ننوشته بود؛ بلكه روي استخوان گوسفند وتخته سنگ و پاره چرم و گاهي هم كاغذ و تخته چوب نوشته بودند. در زمان خلافت ابوبكر، جنگ مسلمان و مسلميه كذاب در يمامه اتفاق افتاد و هفتاد نفر از قراء كشته شدند. بعضي از صحابه ترسيدند كه به واسطه جنگهاي پي در پي، قراء كشته شوند و قرآن از بين برود. عمر گفت: بايد قرآن را در يك كتاب روي اوراق كاغذ نوشت و آن را مجلد نموده، محفوظ داشت. ابوبكر گفت: كاري كه پيامبر(ص) نكرده، چگونه مرتكب شوم؟ ولي بالاخره رأي عمر غالب آمد و زيد بن ثابت را مأمور اين كار كردند و او قرآن را در كتابي نوشت و نام كتاب را مصحف گذاشتند و اين مصحف را امام نام نهادند و نزد حفصه دختر عمر كه همسر پيامبر(ص) بود، سپردند و از كتاب اتقان سيوطي و صحيح بخاري معلوم ميشود كه صحابه ديگر نيز قرآن را دركتابي جمع كرده و مصحفي داشتند و از كساني كه اسم آنها در كتابهاي شيعه و سني معروف به داشتن مصحفي است، اميرالمؤمنين(ع) است. زمان عثمان، حذيفه يماني به او گفتك امت محمد(ص) را درياب، قبل از اينكه در كتاب خود اختلاف كنند؛ آن طور كه يهود و نصاري اختلاف كردند. چون در آذربايجان ديده بود كه دو نفر با يكديگر نزاع ميكنند. يكي ميگويد: قرائت من بهتر است و ديگري ميگفت: قرائت من بهتر است. عثمان امر كرد، تمام مصاحف را حاضر كردند و آنها را سوزاندند و از روي مصحفي كه زيد بن ثابت در زمان خلافت ابوبكر نوشته بود، چندين مصحف نوشتند و به هر طرفي فرستاد؛ يكي به مكه ويكي به شام و بصره و كوفه، ويكي را درمدينه نگاه داشت و غرض عثمان اين بود كه همه به زبان قريش تلاوت قرآن كنند؛ چون زبان آنها فصيحتر از زبان طوايف ديگر بود و شيعه را درباره اين عمل عثمان[= سوزاندن مصاحف] سخنهاست كه اين جا محل ذكر آن نيست و سيد مرتضي در شافي كاملاً تحقيق آن را فرموده است»[15].
اين ديدگاهي كه مرحوم شعراني بيان فرمودند: دقيقاً همان مطالبي است كه در تمامي مآخذ اهل سنت آمده است؛ اما نبايد فراموش كرد كه نه هر آنچه اهل سنت نقل كردهاند، خلاف واقع است و نه اينكه ناقل و قائل اين ديدگاه تماماً از دنياي تسنن است. در جهان تشيع نيز اين نظر پيرواني دارد كه لااقل در دوران معاصر علاوه برعلامه شعراني ميتوان از مرحوم علامه طباطبائي هم نام برد كه بي ترديد در تفسير و علوم قرآن از سرآمدان اين روزگار و بلكه سرآمد همگان است. ايشان هم در كتاب ”قرآن در اسلام“ دقيقاً همين مطلب را بيان فرمودند[16] و در الميزان با تفضيل بيشتري در اين زمينه سخن گفته بر اين عقيدهاند كه ” به طور مسلم جمعآوري قرآن به صورت يك كتاب بعد از درگذشت رسول خدا(ص) اتفاق افتاده... و اين طور جمع كردن، تنها و براي اولين بار در زمان ابوبكر باب شده است“[18].
همان گونه كه از عبارت اخيري كه از مرحوم شعراني نقل كرديم برميآيد، يكي ديگر از مسائل و موضوعات مورد بحث در تاريخ قرآن، چگونگي نظم و ترتيب آيات در سورهها و كيفيت تنظيم سورهها در قرآن است. البته در اين دو زمينه مختصر اختلاف نظرهايي مشاهد ميشود؛ ولي هرگز اين اختلاف ديدگاه تا آن اندازه جدي و عميق نبوده سات كه موجب پيدايش دو گروه موافق و مخالف ونقد و طرد يكديگر شود.
علامه شعراني بر اين باور است كه نه تنها نظم و ترتيب آيات، بلكه معرفت وشناخت آيات و حتي معرفت و شناخت سورهها نيز توقيفي و بدستور پيامبر بوده است. در عبارتي كه پيش از اين از ايشان نقل كرديم، از جمله آمده بود: جمع و ترتيب آيات در سورهها در عهد خود پيغمبر(ص) و به دستور آن حضرت بود[19].
به اعتقاد ايشان ”تقسيم قرآن به سوره و آيه، به امر الهي و در زمان خود حضرت رسالت(ص) بوده است؛ چنان كه كلمه سوره در چند جاي قرآن هست:« سورة انزلناها و فرضناها»[نور/1]، «فأتوا بعشر سور مثله مفتريات»[هود/13] و چنان نيست كه صحابه بعد از آن حضرت اين سورهها را نظم داده باشند و اگر چنين بود، جهتي نداشت كه بعضي را بلند و بعضي را كوتاه قرار دهند يا در اول تمام سورهها را نظم داده باشند و اگر چنين بود، جهتي نداشت كه بعضي را كوتاه قرار دهند يا در اول تمام سورهها بسمالله بگذارند و اول سوره برائت نگذارند. پس معلوم ميشود كه اين تنظيم در زمان آن حضرت و به امر ايشان صورت گرفته است. هر وقت سوره كاملي نازل ميشد، تكليف معلوم بود كه سوره مستقل است و اگر چند آيه نازل ميشد، خود آن حضرت دستور ميداد كه آن را جزو كدام سوره نازل شده و بعد از كدام آيه قرار دهند. ترتيب آيهها در يك سوره توقيفي است؛ يعني جايز نيست، ترتيب آن را بر هم زد. مثلاً در سوره حمد«اياك نعبد و اياك نستعين» مقدم است بر «اهدنا الصراط المستقيم»؛ پس اين دو آيه به همين ترتيب نازل شده، عكس آن جايز نيست»[20].
نكتهاي كه آن مرحوم در موارد متعددي بيان داشتهاند، اين است كه درباره نظم و ترتيب آيات در درون سورهها جاي كمترين ترديدي نيست كه در زمان پيامبر(ص) و به دستور آن حضرت بوده است. حتي بلندي و كوتاهي سورهها و اسامي آنها را توفيقي و به دستور وحي ميداند. مثلاً در شرح روايتي از پيامبر(ص) كه فرمود:« به جاي تورات هفت سوره بلند و به جاي انجيل سورههاي مثاني و به جاي زبورسورههاي صد آيه اي به من داده شد و من را با سورههاي كوتاه[بر ديگر پيامبران] برتري دادند»، مينويسد:« از اين حديث معلوم ميشود كه سورههاي قرآن با طول و قصر در زمان پيامبر(ص) مرتب بود با نام و بسم الله و حروف مقطعه و اينكه جمع آيات در سوَر بعد از رحلت آن حضرت نبود»[21].
اما در نظم و ترتيب سورهها عقيده دارد كه منع شرعي يا نهي عقلي درميان نبوده است. از اين رو صحابه مجاز بودند ترتيب پارهاي سوَر را در مصاحف خويش تغيير دهند يا جابه جا كنند؛ اگر چه اين كار پس از جمع قرآن در زمان ابوبكر ديگر مجاز نبوده و نيست.
ايشان در ادامه بحث قبلي در اين زمينه مينويسند:« اما ترتيب سورهها در مصحف به نحوي كه سوره بقره بر آل عمران و آن مقدم بر نساء باشد و هكذا، براي كسي بوده كه سورهها را درمصحف جمع كرده است. لذا نقل ميكنند: در بعضي مصاحف ديگر، ترتيب سوَر غير اين بوده؛ چنان كه در مصحف عبدالله بن مسعود، نساء بر آل عمران مقدم بوده است و مصحف اميرالمؤمنين(ع) به ترتيب نزول بوده، يعني هر سوره كه مقدم نازل شده، مقدم نوشته شده است»[22].
نكته جالب توجه ديگر آن است كه نظر علامه شعراني در اين زمينه تا حدودي مطابق ديدگاه علامه طباطبائي است كه عقيده دارد: اگر چه ترتيب آيات در درون سورهها در زمان پيامبر(ص) مشخص شده بود؛ ولي نظم و ترتيب فعلي سورهها توقيفي نيست.
ايشان در بحث مفصلي كه ذيل آيه 9 سوره حجر درباره تحريفناپذيري قرآن مطرح فرمودهاند، در اين باره نوشتهاند: «... علاوه بر اينكه روايات بيشماري از طريق شيعه وسني داريم كه رسولخدا(ص) بيشتر سورههاي قرآني را در نمازهاي يوميه و غير آن ميخواند و اين قرآن خواندن در نماز در حضور انبوه جمعيت بود و در بيشتر اين روايات اسامي سورهها، چه مكي و چه مدني آن برده شده است. از اين هم كه بگذريم، رواياتي در دست است كه ميرساند هر آيهاي كه ميآمده، رسول خدا(ص) مأمور ميشده، آن را در چه سورهاي و بعد از چه آيهاي جاي دهد، مانند روايت عثمان بن ابيالعاص كه ما آن را در تفسير آيه«ان الله يأمر بالعدل و الاحسان»[نحل/90] نقل ميكنيم كه رسول خدا(ص) فرمود: جبرئيل اين آيه را برايم آورد و دستور داد: آن را در فلان جاي از سوره نحل قرار دهم[23] و نظير اين روايت رواياتي است كه ميرساند رسول خدا(ص) سورههايي را كه آياتش به تدريج نازل شده بود، خودش ميخواند؛ مانند سوره آل عمران و نساء و غير آن. پس، از اين روايات آدمي يقين ميكند كه آن جناب بعد از نزول هر آيه به نويسندگان وحي دستور ميداد كه آن را در چه سورهاي، در چه جايي قرار دهند»[24].
آن گاه پس از بحث و بررسيهايي ميفرمايند:« ترتيب سوره هاي قرآني در جمع اول كار اصحاب بوده و همچنين در جمع دوم ـ به دليل رواياتي كه گذشت ـ ... و نيز به دليل رواياتي كه داشت، ترتيب مصاحف ساير اصحاب با ترتيب در جمع اول [زمان ابوبكر] و دوم [زمان عثمان] مغايرت داشته، مثلاً روايتي كه ميگويد مصحف علي(ع) بر طبق ترتيب نزول مرتب بوده و چون اولين سورهاي كه نازل شد، سوره علق بود، در قرآن علي(ع) هم اولين سوره علق و بعد از آن مدثر و بعد از آن نون و ... قرار داشته است»[25].
ايشان همچنين در اثبات عقيده خود تا آن جا پيش ميروند و مينويسند:« در مقابل اين قول كه ما اختيار كرديم، قول بسياري از مفسرين است كه گفتهاند: ترتيب سورههاي قرآن توقيفي و به دستور رسول خدا(ص) بوده و آن جناب به اشاره جبرئيل و به امر خداي تعالي دستور داده تا سورههاي قرآني را به اين ترتيب بنويسد. حتي بعضي از ايشان آن قدر افراط كرده كه در ثبوت اين مطلب ادعاي تواتر نمودهاند. ما نميدانيم، اين اخبار متواتر كجاست كه به چشم ما نميخورد. روايات اين باب همان بود كه ما عمده آن را نقل كرديم و در آنها اثري از اين حرفها نبود»[26].
باري، علامه شعراني ـ همان گونه كه پيش از اين اشاره كرديم ـ بر اين نكته اصرار دارد كه نظم و ترتيب آيات درميان سورهها زير نظر پيامبر(ص) و تحت اشراف آن حضرت انجام پذيرفته است. از جمله در ذيل آيه« و اتقوا يوماً ترجعون فيه الي الله» در حواشي تفسير ابوالفتح رازي آورده است:«[اين نكته] تأييد آن ميكند كه سورههاي قرآن را خود پيغمبر(ص) به دستور جبرئيل مرتب كرد و بقره همين اندازه آيه داشت كه هست و اين معنا در احاديث متواتر است كه پيغمبر (ص) نام سورههاي قرآن را ميبرد و اسامه را بر لشكري امير ساخت؛ چون سوره بقره را از حفظ داشت و در قرآن كريم است ”فأتوا بسورة من مثله“ يا ” فأتوا بعشر مثله مفتريات“ و اينكه بعضي اهل حديث گويند، قرآن، آيات متفرقه بود، بعد از رحلت آن حضرت جمع كردند، صحيح نيست. شايد سورهها را در مصحف جمع كردند، نه آيات را در سور»[27].
همچمنين در آغاز سوره توبه و در پاسخ سخن ابوالفتوح رازي كه دليل بسم الله نداشتن اين سوره را آن ميداند كه سوره با برائت و بيزاري از مشركان و وعده عذاب به آنها نازل شده، مينويسد:« وجهي لطيف است؛ هر چند صحيح نيست؛ چون بسيار سورههاي عذاب نازل شده كه در آغاز بسم الله دارد؛ مانند سوره القارعه و الحاقه، سئل سائل؛ و لكن بي بسم الله بودن اين سوره تعبدي و دليل قطعي است براينكه قرآن تحريف نشده و نويسندگان قرآن تابع دستور رسول(ص) بودند و به قياس و فكر خود عمل نميكردند و سوره برائت را با اينكه سوره ديگر ميدانستند، غير انفال، بسم الله بر آن نيفزودند و آنكه جماعتي پندارند، سورهبندي قرآن و تركيب آيات متفرقه و نام نهادن، همه به اختيار مردم بود، صحيح نيست؛ بلكه اين سورهها را خود پيغمبر(ص) تركيب فرموده و ميان آنها بسم الله قرار داد، جز اين سوره، و در مبادي بضي، حروف مقطعه مقرر فرمود و در بعضي نفرمود و هريك را نام نهادند و اشاره كرد؛ چنانكه فرمود:« فأتوا بسورة من مثله» و « فاتوا بعشر سوره مثله مفتريات» و هر كه سورهها را درعهد پيغمبر(ص) مرتب كرده و نام نهاده بودند»[28].
در پايان بايد به اين نكته هم اشاره نمود كه به نظر شعراني نقطهگذاري قرآن پس از رحلت پيامبر(ص) انجام گرفته است و ” در زمان ابي بن كعب و، نقطه بر جرف گذاشتن اختراع نشده بود، و راء و زاء هر دو را بي نقطه مينوشتند»[29].
از خداون بزرگ براي روح بلند آن مرحو معلو مرتبت و غفران و رضوان مسألت ميكنيم.
1. حجتي، محمد باقر، پژوهشي در تاريخ قرآن كريم، ص17.
2. همان، ص127 و محمد عزة دروزه، تاريخ قرآن، ص4-3.
3. راميار، محمود، تاريخ قرآن، ص10مقدمه.
4. تبصرة المتعلمين، ج1، ص2.
5. حجتي، پيشين،ص56ـ41.
6. تفسير ابوالفتوح رازي،2/63.
7. وقف ميراث جاويدان،ش5،ص8.
8. تفسير ابوالفتوح رازي،8/270.
9. همان،8/266.
10. همان، 12/60و11/34.
11. منهج الصادقين،1/15.
12. وقف ميراث جاويدان، ش5،ص8.
13. تعليقه بر شرح اصول كافي، 11/34.
14. مقدمه منهج الصادقين،1/4و1/17و1/273.
15. وقف ميراث جاويدان،ش5،ص9.
16. طباطبائي، محمدحسين، قرآن در اسلام،ص164-162.
17. همان، الميزان،12/17-175.
18. حواشي وافي،5/272.
19. منهج الصادقين،1/15.
20. وقف ميراث جاويدان،ش5،ص10.
21. منهج الصادقين،1/7.
22. وقف ميراث جاويدان،ش5،ض10.
23. الدر المنثور، 4/128؛ الاتقان،1/60.
24. الميزان، 12/181.
25. همان،12/183.
26. همان،12/184.
27. تفسير ابوالفتح رازي،2/407-406.
28. همان، 5/447؛منهج الصادقين،1/15؛ وقف ميراث جاويدان،ش5،ص10.
29. ابوالفتوح رازي،7/436.